چهارراه، پیرزن و شما
تا حالا شده از سر چهارراه بخواهید رد شید و یه پیرزن عصا بدست رو ببینید که ترس از رد شدن از خیابون را داره و شما اونو در این وضعیت می بینید اینجا دو حالت وجود داره:
حالت اول: شما می تونید بی تفاوت انگارکه اصلاً اونو ندیدید از کنارش رد شید و اصلا نگاش نکنید که اگه شما هم کمک نکنید مطمئن باشید یه نفر پیدا میشه که اونو رد کنه یا اینکه خودش هر طور شده با ترس و لرز رد میشه و یا بدبینانه ترین حلت اینه که ماشین بهش بزنه و بقیه قضایا... و اینجاست که باید در نظر داشته باشید که شما هم یه روزی به سن او می رسید و یه روزی عصا به دست می گیرید و شاید هم بخواهید از یه چهارراهی مثل همین رد شید اینجا شما باید در نظر داشته باشید اگه بر اثر پیری آلزایمر هم گرفته باشید این صحنه به یادت می آد و با خودت می گی که ای کاش....
حالت دوم: اینکه شما برید جلو دست اون پیرزن رو بگیرید و با احترام و احتیاط کامل از چهارراه عبور کنید اینجاست که اون پیرزن بر میگرده طرف شما و می گه : جوون خیر از جوونیت ببینی، سفیدبخت شی، تو که به من کمک کردی خدا بهت کمک کنه، و....این دعاها مطمئن باش تا در خونشون که میره زیر زبونش زمزمه میکنه و یه روزی گره از مشکلت باز می کنه و اینجاست که شما احساس غرور سر بلندی و شادابی می کنید انگار که کل خستگی چند روزتون رفع شده چجوری بگم یه احساسی بهتون دست میده که وصف شدنی نیست و فقط باید امتحانش کنید تا درکش کنید. امیدوارم شما هم با نظر من موافق باشید.
اگه تو هر کدوم از این حالت ها نظری دارید اون رو بیان کنید.
نویسنده: JFS
نظرات شما عزیزان: